جدول جو
جدول جو

معنی کامل عقل - جستجوی لغت در جدول جو

کامل عقل
(مِ عَ)
کامل العقل. رجوع به کامل العقل در همین لغت نامه شود: دستوروزراء کامل عقل و منشور حکماء صاحب تجربه را منسوخ گردانید. (حبیب السیر چ طهران جزء سوم از ج 3 ص 125). چون به پادشاهی نشست، هیچ از آداب و آیین ملک نمیشناخت و کامل عقل نبود. (ص 111 فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم عقل
تصویر کم عقل
احمق، کودن، کم خرد، ابله، نابخرد، بی عقل، کاغه، خرطبع، انوک، دبنگ، گردنگل، لاده، دنگل، کانا، دنگ، گول، فغاک، شیشه گردن، بدخرد، سبک رای، خام ریش، ریش کاو، کردنگ، چل، غمر، خل، تپنکوز، کهسله، غتفره، تاریک مغز
فرهنگ فارسی عمید
(مِ لُلْ عَ)
با خرد تمام. عاقل. آنکه عقلش بکمال رسیده باشد:
مر ترا عقلست جزوی در زمان
کامل العقلی بجو اندر جهان.
مثنوی.
رجوع به کامل عقل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خام رای. ناقص رای. آنکه سودای ناپخته در سر پروراند. نعت است مر صاحب رای خام را
لغت نامه دهخدا
تصویری از کامل العقل
تصویر کامل العقل
آنکه دارای عقل کاملف است خردمند بخرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خام عقل
تصویر خام عقل
نابخرد کانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم عقل
تصویر کم عقل
کم خرد گول دیر یاب کوته خرد نادان احمق کودن
فرهنگ لغت هوشیار
ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم خرد، گول، نادان، ناقص العقل
متضاد: عاقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضعیف ادراک، عقل سلیم کمتر، کم فکر
دیکشنری اردو به فارسی